بررسی انگاره ای جامعه شناسانه درباره تاثیر رسانه بر آموزش های شهروندی
رسانه و شهروندی (2)
منبع:راسخون
بررسی انگاره ای جامعه شناسانه درباره تاثیر رسانه بر آموزش های شهروندی (2)
بستر اجتماعی معاصر و کنونی شهروندی
برای فهم مفهوم شهروندی در شرایط امروزی، باید بستر اجتماعی جامعه امروز را بدرستی بشناسیم تا بتوانیم جایگاه و معنای شهروندی در آن معین سازیم. توسعه ی تعارضات اجتماعی جدید، شبکه ها، فرهنگ های مخاطره و ریسک، جهانی شدن و کالایی شدن باعث تحول طرز عمل شهروندی شده است. از این رو شهروندی باید در بستر تحولات جدید فهم شود. نظریه پردازان اجتماعی معاصر اغلب «شهروندی فرهنگی » را مفهوم کارآمدی برای تشریح و فهم وضعیت شهروند در بستر اجتماعی و فرهنگی معاصر می دانند. برای نیل به این مقصود باید مفهوم و جایگاه فرهنگ و سپس نسبت آن با شهروندی را توضیح داد.از نیمه دوم قرن بیستم به بعد، تدریجاً اما با سرعتی شتابان، فرهنگ اهمیت کانونی در جامعه انسانی پیدا کرد. این اهمیت ناشی از مجموعه تحولاتی بود که فهرست وار برخی از آن ها را می توان بصورت زیر بیان کرد:
* شکست نظریه های و برنامه های توسعه اقتصادگرا
* ظهور نظریه ها و برنامه های توسعه فرهنگ گرا
* فرهنگی شدن امر اقتصادی
* ظهور تکنولوژی های ارتباطی مانند تلویزیون، ماهواره، اینترنت و اهمیت یافتن رسانه ها.
* ظهور صنایع فرهنگی مانند صنعت توریسم و صنعت علم
* ظهور شهروندی فرهنگی
* فرهنگی شدن امر سیاسی
- رسانه های جدید میزان کمیت و دسترسی به اطلاعات برای شهروندان، سیاستمداران و دیوانسالاران را افزایش داده است؛
- رسانه های جدید جمع آوری، انباشت و توزیع اطلاعات را سرعت بخشیده ومحدودیت های زمان و مکان را از بین برده است؛
- رسانه های جدید به دریافت کنندگان اطلاعات امکان داده که کنترل بیشتری روی آن داشته باشند؛
- رسانه های جدید امکان قبض و بسط اطلاعات را برای فرستنده فراهم نموده است.
- رسانه ای جدید امکان تمرکز زدایی را فراهم کرده است.
- رسانه های جدید امکان تعامل میان فرستنده و گیرنده ی اطلاعات فراهم کرده است.
شهروندان، شهروندی و رسانه ها
به باور توبی میلر و جورج یودیس در سیاست فرهنگی، شکل ایده آل شهروندی سه حالت دارد: سیاسی، اقتصادی و فرهنگی. شهروندی سیاسی عبارت است از رای دادن، ظرفیت فرد برای بازخواست از دولت و نماینده خود و تضمین امنیت جسمانی مردم در عوض واگذاری حق اعمال خشونت به دولت؛ شهروندی اقتصادی به پوشش اشتغال، بهداشت و بیمه بازنشستگی از طریق بازتوزیع سود سرمایه ها و استفاده از دولت بعنوان کارگزار سرمایه گذاری می پردازد. شهروندی فرهنگی به دنبال حفظ و توسعه ارتباط فرهنگی از طریق آموزش، سنت ها، زبان، مذهب و به رسمیت شناختن تفاوت در فرهنگ های جریان اصلی است. دولت های غربی در تقابل با امواج بزرگ مهاجرتی در قالب نقش شاخص خویش در ملّی گرایی، به دنبال ایجاد ترکیب جدیدی از شهروندان فرهنگی بوده اند که از طریق ارتقای شخصی در مشارکت سیاسی و سایر فعالیت های مدنی هوشمندانه و خلاقانه حرکت می کردند. این ترکیب در حقیقت نوعی سبک تربیتی -آموزشی است که امکان دارد در اهداف ملی رشد اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، میهن پرستی، آموزش مردمی جهت درک آثار هنری(و بطور کلی رسانه ها) یا شکوفایی خلاقیتی که به انتظار فرصتی است برای بروز و ظهور، تجلی یابدپیش از هر چیز مفهوم شهروندی فرهنگی را می توان با مفهوم حوزه عمومی هابرماس هم عرض دید. هابرماس در بازاندیشی راجع به مدل کلاسیک حوزه عمومی در دهه 1990 چنین می نویسد: «حوزه عمومی پدیده ای اجتماعی است که درست به اندازه کنش، کنشگر، ارتباطات یا حیات جمعی اساسی و کانونی است... حوزه عمومی نمی تواند به مثابه یک نهاد یا مشخص تر از آن به شکل یک سازمان تصور شود. حوزه عمومی حتی چارچوبی از هنجارها نیست... حوزه عمومی را می توان به بهترین وجه بعنوان شبکه ای جهت انتقال اطلاعات و نقطه نظرها(یعنی عقاید با گرایش های مخالف و موافق) توصیف کرد. در این فرایند جریان های ارتباطی درون مجموعه هایی از عقاید و افکار عمومی و به لحاظ موضوعی مشخص به هم می پیوندند ». در مدل کلاسیک حوزه عمومی، هابرماس بر وجود دموکراسی مشورتی مبتنی بر کنشگران خردورز و انتقادی یادارای خرد انتقادی تأکید می کند، لکن در بازاندیشی خویش و با اشاره به این مطلب که «تفکیک بنیادین میان حوزه ها یا عرصه های عمومی(یا حوزه های عمومی چندگانه و متکثر) دیگر توسط گفتمان های تخصصی یا کارشناسی تعیین نمی شود، بلکه دردسترس غیرمتخصصین و افراد عادی است ». به فرهنگ عامه پسند و زندگی روزمره مردم هم به عنوان مواضع نوین دموکراسی توجه دارد. بدین ترتیب هابرماس به موارد مختلفی از جمله حوزه های علم و ادب عامه، حوزه های مذهبی و هنری، فمینیستی و آلترناتیو، حوزه های درگیر با مسائل بهداشتی و سلامتی، رفاه اجتماعی و یا سیاست های زیست محیطی اشاره می کند. هابرماس تفکیک میان حوزه های عمومی را بر اساس حجم و تراکم ارتباطات، پیچیدگی های ساماندهی و دامنه انجام می دهد. از نظر وی حوزه هایی که اتفاقی در بارها، کافه ها یا در خیابان ها شکل می گیرند، حوزه هایی که بسته به موقعیت هایند و یا حوزه های متشکل که حول یک رخداد یا نمایش خاصی چون تئاتر، کنسرت موسیقی، جشن یا مراسم مذهبی شکل می گیرند و حتی حوزه هایی انتزاعی از خوانندگان، شنوندگان و بینندگان تک افتاده ای که در نواحی جغرافیایی دور از پراکنده اند و صرفاً از طریق رسانه های جمعی با هم در ارتباط هستند، همه مصادیق حوزه عمومی اند. جیم مک گیگان با انتقاد از حذف زندگی روزمره، احساسات، ترجیحات و لذت از فهم نظریه پردازان راجع به مشارکت دموکراتیک، این امر را سبب غفلت از شیوه های مهم و ارزشمند مشارکت مدنی و شهروندی در عرصه مردم سالاری به حساب می آورد. وی با تعمیم حوزه عمومی هابرماس، به ترکیب حوزه عمومی فرهنگی و مسئله مند کردن تعاریف موجود از شهروندی دست می زند. مک گیگان می نویسد: «در جهان مدرن متأخر، حوزه عمومی فرهنگی دیگر محدود به جمهور اهل ادب عرصه عمومی ادبی سده هجدهم و هنر جدی، کلاسیک، مدرن و یا حتی پست مدرن نیست. این حوزه دربرگیرنده کانال ها و چرخه های مختلفی است از فرهنگ توده عامه پسند و سرگرمی، زیباشناسی رسانه ای معمول، و انعکاس هایی عاطفی و احساسی از اینکه چطور زندگی می کنیم و چگونه تصور یک زندگی خوب را داریم. مفهوم حوزه عمومی فرهنگی هم به مفصل بندی از سیاست، امر عمومی و امر شخصی اشاره دارد، و هم به عرصه مورد نزاع و مناقشه ای از شیوه های ارتباطی مؤثر احساسی و زیباشناختی... حوزه عمومی فرهنگی ابزارهایی برای ابراز اندیشه و احساس، برای تخیل و گفتگو و استدلال فراهم می کند، که البته این امکان ضرورتاً به سبب ارزش و مزیت ذاتی حوزه عمومی بوجود نمی آید، بلکه ممکن است از عواقب یا نتایج آن باشد ». هرمس( 2005 ) نیز با عنایت به امر عامه و کاربست های فرهنگ عامه پسند بویژه در مطالعات فرهنگی مکتب بیرمنگام، معتقد است که فرهنگ عامه پسند مرتبط است با آنکه ما گمان می کنیم هستیم، چطور مسئولیت ها و حقوقمان را در نظر می گیریم، امیدمان درباره آینده چیست و نقدهائی که به محیط عضویت مان داریم. فرهنگ عامه پسند در حقیقت به مقوله شهروندی فرهنگی و ارتباط بین انسان ها مربوط و هدفش شمولیت بخشیدن به معنای فرهنگ و لحاظ کردن اقشار متنوع جامعه ای دموکراتیک و مردم سالار است. بدین ترتیب و بنا به اعتقاد فیسک وهارتلی( 1978 ) شاهد نوعی دموکراسی در عمل خواهیم بود. به این موضوع علاقه مند است که چطور شهروندی فرهنگی به عنوان یک مفهوم می تواند در ارتباط با سایر رویه های روزمره شکل گیری هویت، بازنمایی، ایدئولوژی، حقوق و باید ها و نبایدهای اخلاقی به کار رود. وی بر این باور است که شهروندی فرهنگی را می توان به عنوان فرایند تشکیل پیوندها و ساخت جماعت یا اجتماع ها تعریف کرد. فرایند تشکیل پیوندها بطور ضمنی دربرگیرنده مشارکت شهروندان در فعالیت های متن محور از قبیل خواندن، مصرف کردن، تحسین و نقدگری در قلمرو فرهنگ عامه پسند است. بدین ترتیب مفهوم شهروندی فرهنگی در زمینه فرهنگ عامه پسند و فرهنگ رسانه ای بیش از پیش نشاندار می شود. فرهنگ امروز ما بیش از هر چیز فرهنگ رسانه ای شده است، یا به عبارت دیگر این رسانه ها هستند که در ساخت و پرداخت فرهنگ ها، تولید و بازتولید، توزیع و بازتوزیع و مصرف فرهنگ های گوناگون نقش اولی ایفا می کنند. پس بدیهی است که شهروندی فرهنگی با فرهنگ رسانه ای امروز گره می خورد و در زمینه آن، افراد تبدیل به شهروندان فرهنگی - رسانه ای می شوند. شهروندانی که بیش از گذشته به رسانه ها وابسته اند و در زندگی روزمره خویش با آن ها سروکاردارند. اما باید بدین نکته مهم هم توجه کرد که تنها رسانه های دولتی و بزرگ مقیاس نیستند که برسازنده فرهنگ رسانه ای و شکل دهنده زمینه شهروندی فرهنگی اند؛ بلکه امروزه به سبب تکثر اشکال رسانه ای و ظهور فناوری های نوین اطلاعاتی و ارتباطی می توان از رسانه های جایگزین یا آلترناتیو هم سخن گفت.برای نمونه و در این زمینه مارک دیوز( 2006 ) معتقد است که رویه های مشارکتی جدیدی بواسطه ظهور رسانه های جدید شکل گرفته است که صورت بندی دیگری از رابطه بین متون رسانه ای، تولیدکنندگان و مصرف کنندگان ارائه می کند. نخست اینکه افراد در این بافت جدید تبدیل به عوامل فعال در فرایند تولید و مبادله معنا می شوند( فرایندی که می توان نامش را مشارکت نهاد)؛ دوم اینکه ما در همان حال جرح و تعدیل، دستکاری و اصلاح شیوه های توافقی یا اجماعی فهم و دریافت واقعیت ها را می پذیریم و سوم اینکه ما بطور انعکاسی برداشت های خاص خود از همان واقعیت ها را شکل می دهیم(فرایندی که می توان نام بریکولاژ( Bricolage ) بدان داد). با برقراری ارتباط میان ویژگی های رسانه های جدید و ایده شهروندی فرهنگی می توان گفت که حوزه عمومی فرهنگی که بواسطه رسانه های پخش گسترده از جمله رادیو و تلویزیون شکل گرفته است و در آن امر سیاسی به امر نمایشی تبدیل گشته و احساسات و تمایلات سیاسی می شوند، رفته رفته بدل به حوزه عمومی فرهنگی با خصلت شبکه ای، به شدت ناهمگن، گشاده، انتقادی و با مشارکت فعال می شود. بدین ترتیب جماعت ها یا به تعبیر شهری، اجتماع های محلی و محلّه ای بوجود می آید که ضرورتاً بسته به رابطه عمودی دولت- ملت نیستند، و مشارکت در آن ها به شکلی فعال با امکان بهره گیری از رسانه های محلی، محلّه ای و شهروندی رخ می دهد. رسانه های شهروندی یا رسانه های شهروندان مفهومی است که توسط محققان ارتباطات به طیفی از رسانه ها یا وسایل ارتباط جمعی چه سنتی که شامل تلویزیون، رادیو و مطبوعات باشد و چه نو که شامل فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی همچون اینترنت است اطلاق می شود که تحت مدیریت و کنترل شهروندان هم در مرحله تولید، و هم در مراحل توزیع و مصرف پیام است. به لحاظ آکادمیک این مفهوم با مفاهیم پردامنه تری چون رسانه های جماعتی یا محله ای، رسانه های جایگزین، رسانه های مستقل، رسانه های مشارکتی و رسانه های رادیکال همنشین است. اگر چه این مفاهیم در ارجاع به مدلول مورد نظر که همان کنترل و مدیریت شهروندان بر سویه های ارتباطی پیام است، با هم شریک اند، لکن هر یک از چارچوب نظری خاصی برخاسته است. برای نمونه رسانه های جایگزین، مفهومی است که بالقوگی رسانه ها را در تغییر جهان اجتماعی که زمینه عمل رسانه هاست، نشاندار می کند و میان مشارکتی بودن این گونه رسانه ها و رسانه های تجاری و فراگیر که بر مبنای منطق سود و توسط حرفه ای ها تولید شده و محدود به قالب ها و ژانرهای خاصی است، فرق می گذارد. رسانه های مستقل مفهومی است که غیاب انگیزه های سیاسی و مالی در این نوع رسانه ها را نشاندار می کند. رسانه های جماعتی یا محلّه ای نیز که به نظر مفهومی پر دامنه تر از سایرین است، ماهیت جمعی این رسانه ها و ارتباط شان با شکل گیری جماعت ها بویژه در تقابل با مفهوم جامعه برجسته می کند. مفهوم رسانه های مشارکتی نیز بر این مطلب پافشاری می کند که هر آنکه قصد کند با اجتماع پیرامونی خویش ارتباط برقرار کند، می تواند تولیدات رسانه ای خود را عرضه کند. در نهایت مفهوم رسانه های رادیکال نیز به این نکته اشاره دارد که رسانه ها توان بیان و تقویت گفتمان ها، رویه ها و سیاست هایی از جنس مقاومت را دارند. واژه رسانه های شهروندی نخستین بار توسط کلمنشا رودریگز در کتاب شکاف هایی درون چشم انداز رسانه ای: تحقیقی بین المللی از رسانه های شهروندی( 2001 ) به کار رفت. وی با استفاده از این مفهوم سعی داشته است بر چارچوب ها و طبقه بندی های متقابل و متضادی که جهت تجزیه و تحلیل رسانه های جایگزین در تقابل با رسانه های جریان اصلی تاکنون مطرح شده است، فائق آید. نخست بجای تعریف رسانه های جایگزین بعنوان رسانه هایی که جریان اصلی نیستند، مفهوم رسانه های شهروندی تعریف را بر مبنای فرایندهای دگرگون کننده ای که این دست رسانه ها برای مشارکت کنندگان و جماعت های خاص خود بدنبال دارند، استوار می کند. به عبارت دیگر و در حالیکه دال رسانه های جایگزین مدلول رسانه های جماعتی را با آنچه که نیست یعنی رسانه هایی که تجاری نیستند، حرفه ای نیستند، نهادینه نشده اند مشخص می کند، دال رسانه های شهروندی مدلول خویش را با آنچه که هست نشاندار می کند یعنی همان فرایندهای تغییر و تحولی که به موجب مشارکت های شهروندان در امر تولید وتوزیع و مصرف رسانه ها بوجود می آید. دومین نکته ای که رودریگز بدان اشاره می کند، فرارفتن از تعریف تقابلی و جوهری برخاسته از مفهوم قدرت است. پیش از این فرهنگ رسانه ای ما به دو قطب قدرتمند یا همان رسانه های جریان اصلی و قطب فاقد قدرت یا رسانه های جایگزین تقسیم می شد. لکن بجای محدود کردن ظرفیت رسانه های جایگزین به عمل مقاومت در برابر رسانه های تجاری که توسط شرکت های بزرگ اداره می شوند، و نیز محدود کردن فهم خویش از تمامی دیگر امکان ها و فرصت های تغییر و تحول اجتماعی که توسط رسانه های جایگزین زمینه وقوع می یابند، استفاده از رسانه های شهروندی دال بر تغییر و دگرگونی است که توسط شهروندان مشارکت کننده و تولید کنندگان رسانه ای تجربه میشود. پس در اینجا مراد از مفهوم رسانه های شهروندی فرایندهای توان بخشی، آگاهی بخشی و تقسیم قدرت است که طی آن مردان، زنان و کودکان یعنی همه اقشار جامعه می توانند به رسانه های خویش دسترسی داشته باشند و یا آن ها را خود بازتولید کنند. علاوه بر کار رسانه ای رودریگز، مفهوم رسانه های شهروندی ریشه در نظریه دموکراسی رادیکال و شهروندی شانتال موفه( 1988 ، همچنین نگاه کنید به نش، 1388 ) محقق و نظریه پرداز علوم سیاسی دارد. موفه سعی دارد تا از تعریف شهروندی در چارچوب مفهومی دموکراسی لیبرال دور شود تا تعریفی دوباره از این مفهوم ارائه کند. دموکراسی لیبرال شهروندی و شهروند را بر مبنای اعطا یا بازپس گیری حق قانونی یا مقام حقوقی به هر فرد توسط دولت تعریف می کند. گرفتن شهروندی به یکی از اصول اساسی دموکراسی های نمایندگی تبدیل می شود، چرا که تنها شهروندان هستند که به همه حقوق دموکراتیک دسترسی دارند. موفه بر این اساس است که سعی بر بازتفسیر و بازتعریف مفهوم شهروند و شهروندی دارد. بر طبق نظر موفه، شهروندی را بایستی بر مبنای عمل سیاسی و دسترسی به قدرت تعریف کرد، نه بعنوان وضع یا مقامی حقوقی- قانونی که تحت کنترل دولت است. موفه شهروندان را به مثابه سوژه های سیاسی تعریف می کند، اما نه بر مبنای وضع یا مقام حقوقی- قانونی ایشان که ضامن حقوق و مسئولیت های فردی است، بلکه به مثابه سوژه های محلی که زندگی روزمره شان با مجموعه ای از تعامل های اجتماعی و فرهنگی می گذرد. شهروندان درون شبکه ای از تعاملاتی هستند که خود در یک زمینه یا بافتار خاص متمرکز گشته اند- تعاملات خانوداگی، رابطه با همسایگان، دوستان، همکاران، همسالان . دقیقاً از طریق همین تعاملات است که شهروند به قدرت دست می یابد- قدرت نمادین، قدرت روان شناختی، قدرت مادی و قدرت سیاسی.بدین ترتیب هنگامی که شهروندان از قدرت خویش استفاده می کنند تا به اجتماع های خود شکل و جهت دهند، آن ها به مثابه سوژه های سیاسی عمل سیاسی می کنند و این اعمال بعنوان عناصر سازنده یک دموکراسی محسوب می شوند. این قدرت است که به شهروندان امکان شکل دهی به اجتماع های خود بر طبق نیازهای خویش و آینده نگری می دهد. بنابراین موفه شهروندان را به مثابه افرادی درنظر می گیرد که از تعاملات و روابط هرروزه خویش قدرتی را استخراج می کنند و آن را گام به گام جهت تغییر و تحول اجتماع های مربوط به خویش به کار می گیرند. رودریگز با استفاده از مبانی نظری موفه، مفهوم رسانه های شهروندی را جهت اشاره به آن دسته از رسانه های جایگزین، جماعتی یا رادیکال به کار می گیرد که فرایندهای ساخت شهروندی به معنای موفه ای تسهیل می بخشند، راه می اندازند، یا حفظ و مراقبت می کنند. این رسانه ها زمینه ساز رواج آن دسته از فرایندهای نمادینی است که افراد بوسیله آن ها با جهان پیرامون خویش با بیان و زبان و ارزش های خاص خود ارتباط برقرار می کنند. البته باید بدین نکته اشاره کرد که رودریگز مفهوم رسانه های شهروندی را بیش از آنکه به عنوان صنفی از رسانه ها درنظر گیرد که دال بر وضع قانونی - حقوقی رسانه باشد، به مثابه یک شناسه فرض می کند؛ بدین ترتیب ممکن است یک رسانه در مقام اعتبار، رسانه ای جماعتی یا محلّه ای باشد اما همچنان واجد شرایط رسانه شهروندان شدن نباشد. یک رسانه جماعتی یا محلّه ای از زمانی رسانه شهروندی است که فرایندهایی را راه بیندازد که تولیدکنندگان محلّی بتوانند طی آن ها هویت خویش و آینده نگری خاصی را نسبت به اجتماع یا محلّه خویش تدوین وصورت بندی مجدد کنند.مدیریت شهری و رسانه
مدیریت شهری به واسطه پیچیدگی هایی که به سبب گسترش روزافزون شهرها با آن ها مواجه است نیازمند ابزار جامع تر و منطبق با شکل های نوین مسائل شهری است که این ابزار هم جنبه نرم افزاری و هم سخت افزاری دارند. ازآنجاکه پیشرفت فناوری های نوین دست مدیریت شهری را برای کاربرد ابزار مختلف سخت افزاری به حد کافی باز گذاشته است مسأله مهمی که در ارتقای مدیریت شهری باید مورد توجه قرار گیرد ابزار نرم افزاری هستند که دامنه ای از نیروی انسانی تا برنامه های کامپیوتری را شامل می شود. یکی از کلیدی ترین ابزار نرم افزاری در اختیار مدیران شهری که می تواند نقش بسزایی در حل وفصل مساله های پیچیده پیش رو داشته باشد رسانه های ارتباطی است. شهردار یک کلان شهر مدرن، در نحوه مدیریتی که باید اعمال کند تفاوت های زیادی با شهرداران شهرها در دوره های زمانی پیشین دارد چرا که هم مشکلاتی که پیش رو دارد با آن ها تفاوت خواهد داشت و هم امکاناتی که برای مواجهه مناسب با این مشکلات در دست دارد. مدیریت یک کلان شهر مدرن، نیازمند برخورد سنجیده با شهروندانی است که در ایفای وظایف و حقوق شهروندی خود، دسترسی بیشتری به منابع آگاهی دهنده دارند و دیگر نمی توان برای دریافت عوارض جدید یا اجرای یک پروژه محدودکننده آن ها را صرفاً با ابزار قهری یا تشویقی قانع کرد. شهرنشینی مدرن، مدیریت شهری مدرن را طلب می کند و این به ابزار مدرن احتیاج دارد. تصمیم گیری درباره امور شهری دیگر از حالت روزمره خارج شده و شکلی نظام مند پیدا کرده است که این یعنی نیروی انسانی باید نیرویی آگاه و کارآزموده باشد. اما نقش رسانه ها در چنین فرایند روبه جلویی چیست؟ وقتی شهروندی در رسانه هایی که با آن ها سروکار دارد درباره یک پروژه عظیم شهری که در شهر محل سکونتش درحال ساخت است آگاه می شود و از فواید آن بر زندگی روزمره خود کسب اطلاع می کند، وقتی در رسانه ها الگویی برای شهروندی ارائه می شود که عمل منطبق با آن باعث مشارکت هرچه بیشتر او در اداره شهر خواهد شد، وقتی او در گروه های اجتماعی که به کمک رسانه ها گردهم آمده اند تا مثلاً کمپینی را درجهت رسیدن به هدفی مثل بهبود وضعیت بهداشتی شهر سروسامان دهند احساس هویت جمعی کند مطمئناً همکاری بیشتری با مدیران شهر خواهد کرد و عوارض خود را به موقع پرداخت می کند چون می داند سهمی که او می پردازد در کنار سهم دیگران، به درستی خرج بهبود وضعیت محیطی خواهد شد. همین ایجاد حس همکاری و اعتمادسازی در میان شهروندان از فاکتورهای مهم برای رسیدن به درآمد پایدار و نظام مند است که استفاده درست از رسانه ها به فرآیند آن شتاب بیشتری خواهد بخشید. اما تحقق این مهم باشرایطی همراه است: باید تدریجی اما مرتب و بی وقفه باشد و در پاسخ به نیازجمعی که شهروندان احساس کرده اند صورت گیرد. درواقع باید نقطه آغازی برای سایر اقدامات جمعی مفید باشد. باید گروه هدف آن به روشنی تعریف و مشخص شده باشد تا این اطمینان ایجاد شود که آن ها برای تحقق منافع خودشان هم که شده ملزومات این همکاری و مشارکت را برآورده خواهند کرد و روند کسب آگاهی هرچه بیشتر را به تعویق نخواهند انداخت. آگاه کردن گروه هدف از اهداف و چشم اندازهای پروژه های شهری ازطریق تنوع در انتخاب رسانه ها بسیار مهم است. همچنین باید موضع انتقادی رسانه ها را در نحوه هزینه کرد عوارض شهری تقویت کرد و امکانات نظارت هرچه جامع تر را برای آنان فراهم نمود که از همه مهمتر ایجاد نهادهایی برای واسطه شدن میان سازمان مدیریت شهری و رسانه ها است. برای آنکه ارتباط میان مسئولین و شهروندان حفظ شود باید رسانه ها بخشی از برنامه خود را به انعکاس فعالیت های نهادهای مردم نهاد از یکسو و نهادهای دولتی ازسوی دیگر اختصاص دهند و در فواصل زمانی معین، گزارش عملکرد مسوولین را به اطلاع شهروندان برسانند. نمایندگان نهادهای مردمی(به ویژه در کشور ما شوراهای اسلامی) باید امکان به چالش کشیدن تصمیمات مدیران را داشته باشند و باید بتوانند نقدهای خود را در رسانه ها مطرح کرده و پیگیری نمایند. آموزش نمایندگان انجمن ها و نهادها در زمینه شگردهای مدیریتی، ملزومات رسیدن به اجماع در تصمیم گیری و نحوه محاسبه مالی فعالیت های اقتصادی شرکت های خصوصی فعال در شهر از ملزومات مشارکت آگاهانه آن ها در فرایند مدیریت شهری است. این می تواند هم از طریق نهادهای رسمی آموزشی و هم از طریق رسانه ها به ویژه رسانه های تصویری صورت گیرد. در تسهیل فرایندهای مشارکت شهروندان و مسئولیت پذیر کردن آنان دربرابر تعهداتی که به عنوان شهروندان جوامع شهری برعهده دارند (به ویژه بحث پرداخت بهنگام عوارض شهری که اهمیت زیادی برای مدیران شهری دارد)، اطلاعات عنصر اساسی است. اطلاعاتی که باید در رسانه ها ارایه شود چند خصوصیت مهم دارد که اگر به آن ها توجه مناسب نشود ممکن است این فرایند را به فرایندی صوری و ظاهری مبدل کند. برخی از این خصوصیات عبارتند از:کمیت: اطلاعات ارایه شده باید از نظر میزان و دامنه کافی باشد تا روند مشارکت مثبت با آگاهی بیشتری صورت پذیرد. البته نباید آنقدر اطلاعات تخصصی و دیرفهم ارایه داد که پدیده اضافه بار اطلاعاتی روی دهد و شهروند به دلیل ناتوانی از درک همه آن ها، به توانایی خود در مشارکت شک کند و دلسرد شود. همچنین دامنه اطلاعات ارایه شده باید متناسب با هدف مدیریت از جامعه هدف خود باشد.
مرتبط بودن: نباید اطلاعات نامرتبط با آنچه شهروندان و نهادهای متشکل از آنان می خواهند ارائه داد و مرتبط بودن آنچه ارایه می شود و آنچه خواسته می شود کلید موفقیت در این فرایند است.
دقت: برای برخی از نهادهای مردمی و مردم عادی مهم است که آمار ارایه شده دقیق باشند چراکه طبق آن ها میزان و نحوه مشارکت خود را تعیین می کنند و ارائه اطلاعات دقیق می تواند وجهه مدیریت شهری را ارتقا داده و زمینه ساز اعتمادآفرینی بین شهروندان و مسوولین باشد. یک جنبه از دقت به توجه به رویکرد کارشناسی در بررسی مسایل مربوط می شود و اینکه گزارش فعالیت های نهادهای وابسته به مدیریت شهری تاچه حد منطبق بر واقعیت است.
به روزبودن: تازگی اطلاعات هم نیاز رسانه ها به عنصر تازگی (به عنوان یکی از ارزش های مهم خبری) را برآورده می کند و هم انگیزه شهروندان را در استفاده منظم از رسانه ها برای کسب اطلاعات را تقویت نموده و تأثیرگذاری عملیاتی این ابزار مفید را بالا می برد.
توجه به جلوه های ظاهری جذاب و گیرا: اطلاعات را می توان به گونه ای شکیل و گیرا ارائه کرد تا افراد بیشتری علاقه مند آگاهی ازآن شوند. حتی این مورد را می توان در تولید برنامه هایی که قرار است ازطرف سازمان مدیریت شهری از رسانه ها پخش شود رعایت کرد. در اینجا لازم است اشاره شود که امروزه از میان همه رسانه هایی که مدیران شهری دراختیار دارند، رسانه های آنلاین بهترین ابزار برای رسیدن به اهداف فوق الذکر هستند چراکه انعطاف پذیری بیشتری در برابر تغییرات دارند، خصلت دوجانبه بودن آن ها بالاتر است و گرایش افراد به آن ها پرشتاب تر از گرایش به سایر رسانه هاست. بازخوردی که در اینگونه رسانه ها ایجاد می شود بهترین فرصت را برای مدیران شهری فراهم می کند تا از نظرات شهروندان آگاه شده و زمینه مشارکت فعال آنان را به شکل بهتری فراهم نمایند. «رسانه های کاربرسازنده » مثل سایت هایی که امکان درج مطلب را برای کاربران فراهم می کنند و کاربران خالقین اصلی محتوای سایت ها هستند و عکس ها و پست های تولیدی خود را در آن ها بارگذاری می کنند، بهترین واسطه برای بیان مشکلات توسط شهروندان هستند و رسانه های جریان اصلی مثل رادیو و تلویزیون می توانند پیگیر توجه مسئولین به مشکلات مطرح شده باشند و این یک چرخه مکمل می سازد که چشم انداز تازه ای از همکاری شهروندان و مدیران شهری پیش روی ما خواهد گشود.
رابطه میان رسانه های شهروندی و آموزش شهروندی
رسانه های شهروندی، رسانه هایی هستند که به وسیله افراد و گروه های مختلف ایجاد شده و هدف آن ها فراهم کردن اطلاعاتی است که شهروندان را قادر سازد تا شهروندی خویش را با ارتقاء جمعی و مشارکت اعمال کنند. شهروند کسی است که شهروندی یا عضویت خویش را در جامعه، نه تنها با مصرف اطلاعات یا بیان عقاید خود به عنوان مصرف کننده نشان می دهد، بلکه با استفاده از آن اطلاعات، به طور فعالانه در گفتمان عمومی مشارکت می کند. مقایسه رسانه های شهروندی با رسانه های جریان اصلی نشان می دهد که هر دورسانه در شرایط مختلف و با ویژگی های متفاوت عمل می کنند.ترغیب شهروندان به پذیرش و انجام مسئولیت های مدنی و مشارکت در امور سیاسی، چالش مهم پیش روی سیستم های سیاسی در جوامع در حال توسعه است. جهانی شدن و جامعه اطلاعاتی در این فرایند بسیارتأثیرگذار بوده است. شهروندی رابطه ای است و بیش از این که سطح عمودی داشته باشد وجه افقی دارد و به تعامل و ارتباط با سایرین و مسئولیت افراد نسبت به هم باز می گردد. این رسانه ها امکان مشارکت شهروندان در تولید و پخش محتوا را افزایش داده و از سوی دیگر دریافت محتوا را نیز خودگزین کرده اند. رسانه های شهروندی می تواند با افزایش نقش مردم، نظارت شهروندان را تا ایجاد مشارکت آن ها در زمینه مسائل شهری و حل آن ها توسعه دهد. شهر با شهروندان معنا پیدا می کند و در این میان رسانه ها نقش مؤثری در آموزش شهروندان دارند. یکی از مهم ترین بخش های جامعه پذیری، آموزش فرهنگ شهروندی و ارتقای دانش و اطلاعات شهروندان است، در این زمینه تأمین یکی از بهترین حقوق شهروندی، یعنی حق دسترسی آزاد به اطلاعات قانونی تحت عنوان قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات با 24 ماده و 7تبصره، در تاریخ ششم بهمن ماه 1387 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید، و در تاریخ 31 / 5/ 1388 از سوی مجمع تشخیص مصلحت نظام با الحاق یک تبصره ماده( 10 ) به تصویب نهایی رسید. براساس این قانون هر شخص ایرانی حق دسترسی به اطلاعات عمومی را دارد. مگر آنکه قانون منع کرده باشد. از طریق انتشار و اعلان عمومی و رسانه های همگانی از جمله صدا و سیما، مطبوعات به معنای عام کلمه و فضای مجازی از طریق سایت های خبری، رسالت مهمی در جهت تدوین برنامه های سازما ندهی شده برای اطلاع رسانی کامل و ارتباط با مردم بر دوش خود می کنند.
آموزش شهروندی ، نحوه ایجاد انگیزش در میان افراد برای پذیرش نقش شهروند و توجه به منافع جمعی است.شهروندی در سطوح متنوعی عمل می کند. ابعاد شهروندی را می توان در بعد و جنبه کلی نشان داد. شهروندی از یک سو واجد ابعاد سیاسی و ساختاری است و از سوی دیگر، ابعاد عاطفی را در بر می گیرد که با فرهنگ و هویت های فرد ارتباط دارد. در کمترین سطح آن ، شهروندان باید نسبت به مسئولیت ها، حقوق و هویت های متفاوت خود آگاهی و شناخت داشته باشند. کسب این شناخت آشکارا مستلزم آموزش حقوق انسانی و فراهم شدن محیطی برای یادگیری است که در آن، مجال جستجو و تقویت احساسات و انتخاب های افراد فراهم باشد.
مفهوم «حقوق شهروندی » از جمله مفاهیم حقوقی است که اخیراً درگفتمان سیاسی واجتماعی جامعه رونق گرفته است؛ دراصل بیست و دوم قانون اساسی ذکر شده است: (حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص ازتعرض مصون است ) مگر در مواردی که قانون تجویز کند. پیاده سازی حقوق شهروند و آگاه سازی عمومی در این حوزه از طریق رسانه ها می تواند کشورهارا در روند توسعه یافتگی بسیار همراهی کند. رسانه ها یکی از مهمترین اجزای زندگی مدرن و شهری هستند. وسایل ارتباط جمعی و رسانه ها چنان جایگاهی در زندگی شهروندان یافته اند که ناگزیریم آن ها را در هر معادله ای لحاظ کنیم. رسانه ها حتی به بازتعریف مفاهیم اساسی زندگی روزمره می پردازند و از این منظر می توانند خود به معیاری برای تعریف واقعیت تبدیل شوند گسترش رسانه ها باعث «رسانه ای شدن » جامعه و فرهنگ معاصر و اهمیت یافتن و تحول معنا و کاربرد اطلاعات در زندگی انسان شد. از طرفی دیگر سلامت اجتماعی، رسانه و زندگی شهری اساساً دارای پیوندی درونی هستند. بنابراین در مهندسی سلامت اجتماعی و زندگی شهری، توجه به رسانه ها بسیار حائز اهمیت است. زیرا مهمترین نهاد الگوساز در یک جامعه رسانه های عمومی اند. از سوی دیگر در بعد مدیریت شهری نیز به واسطه پیچیدگی هایی که به سبب گسترش روزافزون شهرها با آن ها مواجه هستیم نیازمند ابزار جامع تر و منطبق با شکل های نوین مسائل شهری می باشیم و آن رسانه های ارتباطی است. مقابله با مشکلات مدرن به ابزار مدرن احتیاج دارد و رسانه ها ابزاری کارآمد و امتحان پس داده هستند که به طرق گوناگون می توانند زمینه تسهیل مشارکت شهروندان و همکاری آن ها برای اداره بهتر شهر را فراهم کنند.
مسائل شهری و رسانه ها
آنچه در مرحله اول لازم است نقطه عزیمت ما در بررسی نسبت میان مسائل شهری و رسانه قرار گیرد، این نکته محوری است که افراد درشهرها و به ویژه کلانشهرها (مانند تهران، اصفهان و ...) به دلیل گستردگی و بزرگی کالبد شهری، تجربه مستقیمی از زندگی شهری ندارند بلکه با مجموعه بازنمایی های رسانه ای شده ای روبرو هستند که از خلال آن، با شهر و مسائل شهری مواجه می شوند.با توجه به آنچه بیان شد در اینجا با سه مفهوم شهر، شهروندی و رسانه مواجه هستیم. اگر از منظر تاریخی، شهر دارای سه شکل زمانمند شهر سنتی، شهر مدرن و شهر پست مدرن باشد، رسانه ها را نیز می توان به سه شکل رسانه های سنتی (مانند منبر، کتاب های خطی،و جارچی ها)، رسانه های مدرن(مانند رسانه های توده ای:چاپ و رسانه های الکترونیک مانند رادیو و تلویزیون )،و رسانه های چند بعدی (مانند اینترنت) که دارای ویژگی های تعاملی و ترکیبی هستند و به لحاظ ابزاری، بیشترین کاهش محدودیت ها را برای مخاطب فراهم کرده اند تقسیم بندی کرد.در این میان رسانه ها چه نقشی می توانند در حل مسائل و معضلات شهری ودرنهایت اثربخشی مدیریت شهری ایفا کنند؟ در این ساختار، مفهوم «شهروندی فعال » به عنوان مفهومی برای تقویت اتصال شهروندان با مسائل مختلف مطرح می شود. در این میان، بخش اعظمی از رسانه های جدید سعی در نهادینه کردن رفتارها و کنش های مدنی برای شهروندان دارند. آموزش شهروندی در صدد انتقال دانش ها، مهارت ها و ارزش هایی است که از خلال آن ها شهروندان به شکل فعالی در اداره امور خود مشارکت می کنند. هرچند خانواده ، مدرسه، اجتماع ملّی و فرا ملّی، سعی در آموزش این مسائل دارند، مهمترین ویژگی آموزش شهروندی فعال این است که افراد به شکلی نقادانه با مسائل مختلف خود مواجه شوند ونقشی فعالانه دربرخورد با مسائل روزمره زندگی خود (در تمام سطوح) داشته باشند.
در این مفهوم از شهروندی، رسانه ها ابزاری مهم برای شکل گیری ارتباط کارا برای شهروندان (در هر دو سطح افقی و عمودی) فراهم می کند تا آنان به نوعی «احساس تعلق » به فضای شهری دست یابند. برای نیل به این هدف لازم است دررسانه ها آموزش شهروندی را در سه بعد اصلی تحقق بخشید:
1 . بعد شناختی (اطلاعات)
2 . عاطفی (ایجاد احساس و عواطف)
3 . عمل گرایانه
رسانه ملّی با ایجاد زمینه گفتگو و ترویج مسئولیت پذیری در مسائل مختلف شهری، سیاست شهروندی فرهنگی را گسترش می دهد زیرا رسانه های ارتباط جمعی عموماً شکلی از فرهنگ را به نمایش می گذارند که به طور نمادین افق های عمودی و سرمایه گذاری را تشکیل می دهند و در روند سیاستگذاری نقش مهمی دارند. رسانه ها و سیستم های ملی پخش با تقویت گفتگو در حدفاصل عموم مردم و مسائل شهری، به ارائه الگوهای مناسب شهری کمک کنند و باعث توسعه شهروندی شوند. بنابراین، ما نیاز داریم تا به توانایی و ظرفیت رسانه ها در تغییراطلاعات از طریق زمان و فضا اعتقادداشته باشیم (آنچه تامسون،1995 « صمیمیت از راه دور » می نامد). رابطه مخاطب با حوادث رسانه ای و مانند آن، متفاوت از ارتباط مخاطب با خودِ حوادث است. رابطه یک طرفه صمیمیت بستگی به بررسی و موشکافی حوادث رسانه ای از طرف مخاطب دارد. با توجه به ارتباط گسترده با عموم مردم شهری جامعه ایران، رسانه های ملی باید « با به کارگیری زبان مردم پسند مصرف، حس ارتباط جاری با یک موضوع را گسترش دهند » (گیلسپای،2000 ) و اجتماعی همپوشان را دریک محدوده ملّی شکل داده و آن اجتماع را تقویت کند. از لحاظ تاریخی ، پیام اصلی رادیو و تلویزیون ملی استفاده از زبان و سبک زندگی روزمره است (شلسینگر، 1991 ) و این رسانه ها، ازلحاظ فرهنگی، نهادهای اصلی تعیین کننده در جامعه امروزی هستند. به اعتقاد کاستلز ( 2002 ) تلویزیون چارچوب ، زبان و نوع مبادله نمادین در جامعه امروز را تعیین و تعریف می کند.
مرکزیت جایگاه ارتباطات مدرن در فرهنگ جامعه معاصر به گونه ای است که رسانه های جدید نه تنها سازنده و حامل فرهنگ توده ای، بلکه « فرهنگ مجازیت واقعی » هستند که با خود به همراه آورده اند. در مقابل این رسانه های دقیق، باید نقش تلویزیون را به عنوان یک رسانه خانگی درک کنیم. روگرسیلورستون ( 1994 ) استدلال کرده است که تلویزیون (همانندسایر رسانه ها) در چارچوب محدودیت ها بین خانه و عموم، خصوصی و جمعی وصمیمی و روابط اجتماعی دورترعمل می کند و (مانند سایر رسانه ها نظیر رادیو) در چارچوب بافت و زمینه اجتماعی و فرهنگی به نقش آفرینی می پردازد و در پی ارائه الگویی خاص از مسائل مختلف است. همچنین تلویزیون ملّی می تواند چشم انداز اخلاقی مشترک و انسجامی اخلاقی و دلسوزانه ایجاد کند. البته در این مورد دیدگاه های مختلفی وجود دارد. کیت تستر( 475 : 1995 ) استدلال می کند که تلویزیون نمی تواند در عمل یک همبستگی اخلاقی ایجاد کند، امامی تواند منبعی فرهنگی برای افرادی باشد که زمینه ای نسبت به جهش (تغییرناگهانی) اخلاقی دارند.
امروزه نمی توان از دربرگیری نمادین فرهنگ رسانه ای در جامعه فرار کرد زیرا رسانه ها دنیاهای احتمالی برای ایجاد تجربه برای ما را چند برابر می کنند و واکنش های جمعی و فردی را نسبت به مسائل مختلف شکل می دهند. به عبارت دیگر، اگر فرهنگ های رسانه ای، دنیای احتمالی ما از تجربه را تنوع می بخشند، اما نیازمند به توجه به روش های مختلف و ترکیبی هستیم که موارد مختلف مورد تفسیر قرار گیرند و این موضوع مارا به ایده «پیوستگی « از مولگان ( 1997 ) می کشاند که در آن نیازمند مطالعه چرخه های مختلط اطلاعاتی هستیم که نظم نوین رسانه ای عموماٌ ارائه می کند. در چنین شرایطی، ظرفیت شهروندان در انتخاب سطوح تعامل خویش تقویت می شود. بنابراین رسانه های ملّی باید به اشکال دیالوگیک تری از ارتباطات در مسائل شهری برگردند و درعین نمایش این مسائل در برنامه های مختلف، به پیوستگی ارتباط بین شهر و شهروندی ادامه دهند و با گسترش شهروندی فرهنگی، فرهنگ سازی را در این زمینه نهادینه کنند تا میثاق شهروندی در شهر شکل گرفته وزمینه شکل گیری الگوی بهینه و مطلوب مدیریت شهری فراهم شود. بعد از بررسی مسئله شهروندی فرهنگی به عنوان چارچوب توسعه پایدار و کلید مواجهه با مسائل و مشکلات شهری، رسانه ملّی چگونه می تواند با تأکید براین فرآیند، نقش خود را در شکل گیری الگوی صحیح اثربخشی مدیریت شهری ایفا نماید؟ به عبارت دیگر،رسانه چه رویکردهای رسانه ای برای دست یافتن به این امر باید به کار گیرد.
در اینجا از رویکردهای رسانه ای جهت نیل به الگوی مدیریت مطلوب در مسائل شهری بهره می بریم. برای حصول بهتر این فرآیند و تعیین مراحل شکل گیری رفتار مطلوب و بهینه فرهنگی در مسائل شهری، رویکردهای برجسته سازی، چارچوب بندی در مراحل اول نسبت به سایر رویکردهای ارتباطات در این زمینه مؤثرتر عمل می کنند. نظریه برجسته سازی بیشتر در مورد تلویزیون (که دارای مخاطبان فراوان است و تأثیر زیادی بر آنان دارد)، مطرح شده است.
گیل، برجسته سازی را از شیوه های تصمیم گیری رسانه های جمعی در این باره می داند که چه اطلاعات و موضوعاتی برای مطرح شدن و مورد بحث قرارگرفتن در جامعه، اهمیت بیشتری دارند. به نظر او، برجسته سازی فرایندی است که طی آن رسانه های جمعی اهمیت نسبی موضوعات مختلف را به مخاطب انتقال می دهند. هرچه رسانه ها اهمیت بیشتری به موضوع یا رویداد بدهند، مخاطبان اهمیت بیشتری برای آن قائل می شوند. در واقع، عبارت معروف رسانه ها به مردم نمی گویند به چه بیندیشند، ولی به آن ها می گویند درباره چه بیندیشند، جوهره این نظریه را به دست می دهد.
بنابراین، از منظر نظریه برجسته سازی، کارکرد اصلی رسانه ها این است که به مردم چگونه فکر کردن را نشان دهند، بلکه رسانه ها تعیین کننده این امر هستندکه مردم به چه چیزی فکر کنند. در واقع رسانه ها اولویت هایی را به افراد براساس گزینه های پیش رو دست به انتخاب می زنند و رسانه ها هدایت کننده این گزینش ها هستند. آن ها با دراختیار قرار دادن عناوینی خاص در اختیار مخاطب، انتخاب و تفکر او را به سمت خاصی هدایت می کنند. این الگو از قدرت رسانه هارا می توان صورت بندی مک کامبز و شاو( 1972 ) دانست. کامبز و شاو مدعی هستند که مردم دو چیز از رسانه ها یاد می گیرند:
اول، اطلاعات واقعی است و دوم اینکه رسانه ها اهمیت و برجستگی موضوع را به آن ها ارائه می دهند. اگر یک موضوع یا رویداد، پوشش گسترده ای داشته باشد، از این طریق به مخاطبان گفته می شود که این موضوع یا رویداد مهمترین مسئله است و اگر پوشش رسانه ای کمی داشته باشد، یا اصلاٌ پوشش رسانه ای نداشته باشد، بی اهمیت بودن موضوع را نشان می دهدو سپس اگر رسانه ها نتوانند «موفق شوند که به ما بگویند چگونه فکر کنیم » در ارائه این مسئله که «درباره چه چیزی فکر کنیم » موفق هستند.
تسونئو اوگاوا( 1380 ) برجسته سازی را به دو دسته کمی و کیفی تقسیم می کند. وی می گویددو نوع کابرد برجسته سازی وجود دارد: «یکی مبتنی است بر کمیت اطلاعات پیرامون موضوع مورد نظر؛ این کاربرد برجسته سازی به گزارش با شیوه تندنویسی مربوط می شود. که خود مبتنی بر داده های عینی انتشار یافته از سوی وزارتخانه ها و سازمان های ذی ربط است. نوع دوم کاربرد برجسته سازی، به کیفیت پیش بینی سیاسی مربوط می شود نه به کل میزان اطلاعات، نوع اول، کاربرد برجسته سازی کمی و نوع دوم کاربرد برجسته سازی کیفی خوانده می شود ». به بیان دیگر، برجستگی یک موضوع یا مسئله در رسانه های جمعی، اهمیت آن را در بین مخاطب تحت تأثیر قرار می دهد. مک کوئیل ( 1382 ) این رویکرد را در چهار محور مورد توجه قرار می دهد:
• بحث عمومی با مباحث مهم بیان می شود.
• برجستگی از ترکیب افکار عمومی و گزاره سیاسی ناشی می شود.
• اخبار و اطلاعات رسانه های جمعی، محتوا و اولویت موضوعات را منعکس می کند.
• این باز نمود موضوعات در رسانه های جمعی، تأثیر مستقلی بر محتوای موضوع و برجستگی نسبی در افکار عمومی به جا می گذارد. فرایندهای برجسته سازی، رقابتی تکوینی در میان حامیان موضوع، برای جلب توجه «متخصصان رسانه ای، عموم و نخبگان سیاسی هستند. اما مفهوم برجسته سازی از آغاز، از این مسیر شکل نگرفته بود. نظم مورد انتظار شاخص های جهان واقعی، اولویت رسانه، اولویت عموم و اولویت سیاست با میزان اعتبار هر یک از این روابط مورد انتظار «.
بنیادی ترین بحث درباره چارچوب بندی این است که «رسانه ها به سادگی فراهم آورنده اطلاعاتی از رویدادها و موضوعات خاص نیستند بلکه فراهم آورنده دیدگاه های خاصی برای ما هستند. این امر رویدادها وموضوعات را در زمینه های خاص قرار می دهد و مخاطبان را ترغیب می کند موضوع را از راه هایی خاص ادراک کنند. بنابراین رسانه ها صرفاً انتخاب کننده رویدادهای تحت پوشش نیستند بلکه چارچوب های تفسیری را به همراه پوشش رسانه ای ارائه می کنندکه موضوع مدنظر در این چارچوب فهمیده می شود «.
جامعه شناسان رسانه، چارچوب ها یا دیدگاه ها را با عنوان «چارچوب ها » می نامند. چارچوب ها الگوهای شناختی پایدار و مستحکم شناختی، تفسیری و طرز ارائه متن رسانه ای هستند که از طریق گزینش، تأکید و کنار گذاشتن مسائل از سوی دست اندرکاران نمادهای سازمان دهنده گفتمان (چه کلامی و چه بصیری) به شکل منظمی به مخاطبان ارائه می شوند. در اینجا رسانه ها از قدرت خاصی برخوردارند و آن عبارتست از توانایی تفسیر رویدادها و موضوعات. چارچوب های رسانه ای مسائل را تعریف می کنند، مشکلات را تعیین می کنند، مشکلات را ایجاد می کنند، قضاوتی اخلاقی درباره آن ارائه می دهند و در نهایت راه حل ها را عرضه می کنند. بنابراین رسانه ها از قدرت و ظرفیت ارائه موضوعات و مسائل در چارچوبی معین و خاص برخوردارند. رویکرد رابرت انتمن (1991 ) از نظر روش شناسی، الگویی نظام مند در چارچوب بندی است. او معتقد است پنج جنبه برای متن رسانه ای وجود دارد که در مطالعه و بررسی چارچوب های رسانه ای باید مورد توجه قرارگیرد. هر پنج جنبه لزوماً در هر متن رسانه ای دیده نمی شوند و دارای اهمیت مساوی با یکدیگر نیستند. اما در کنار هم چارچوبی را برای بررسی چارچوب بندی از طریق رسانه ها فراهم می کنند. این موارد عبارتند از:
1. تصمیم گیری درباره اهمیت موضوع: اندازه و فضای اختصاص داده شده به موضوع و درجه برجستگی و اهمیتی که رسانه برای آن قائل می شود، اولین معیار است. اهمیت یک خبر یا گزارش خبری با توجه به جایگاه آن در صفحه نخست روزنامه و تلویزیون یا قرار گرفتن در لید مطلب خبری یک بولتن مشخص می شود. بیان یا اظهار نظر قطعی درباره عقیده رسانه در شکلی نا متناسب با رویداد، نشان دهنده اهمال وسهل انگاری در کار رسانه است.
2. عاملیت: این معیار با توجه به استفاده خاص و ویژه رسانه از واژه ها و تصاویر بر می گردد که نشان می دهد یک گزارش کجا و چگونه باید گزارش شود.
3. تطابق یا همسانی: این معیار به استفاده خاص و ویژه رسانه از واژه ها وتصاویری بر می گردد که تطابق و همسانی با رویداد مورد نظر را به شکل بسیارمستقیم باعث می شوند یا از این نوع همسانی ممانعت می کنند.
4. طبقه بندی: این معیار نشان دهنده راه و روشی است که رسانه از طریق آن رویدادها و موضوعات را برچسب می زند . طبقه بندی های مختلف ما را تعقیب می کنند به موضوع در اشکالی بسیار متفاوت نگاه کنیم.
5. تعمیم دادن: نشان دهنده درجه و میزان تعمیم رسانه ای از یک رویداد یاموضوع در متن خبری است که آن را در قالب یک نظام سیاسی تعریف می کند.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}